Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایسکانیوز»
2024-04-30@23:10:20 GMT

تفسیر غزل حافظ/ صوفی از پرتو می رازِ نهانی دانست

تاریخ انتشار: ۱۳ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۶۱۴۲۶۱

تفسیر غزل حافظ/ صوفی از پرتو می رازِ نهانی دانست

به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم تا هر روز تفسیری یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز 13 شهریور غزل شماره ۴8 می‌پردازیم:

بیشتر بخوانید: فال حافظ/ عمر بگذشت به بی‌حاصلی و بوالهوسی

صوفی از پرتو می رازِ نهانی دانست / گوهرِ هر کس از این لعل توانی دانست
قدرِ مجموعۀ گل مرغِ سحر داند و بس / که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست

عرضه کردم دو جهان بر دلِ کار افتاده / به جز از عشقِ تو باقی همه فانی دانست
آن شد اکنون که ز ابنایِ عوام اندیشم / محتسب نیز در این عیش نهانی دانست

دلبر آسایشِ ما مصلحتِ وقت ندید / ور نه از جانبِ ما دل نگرانی دانست
سنگ و گل را کُند از یُمنِ نظر لعل و عقیق / هر که قدرِ نفسِ باد یمانی دانست

ای که از دفترِ عقل آیتِ عشق آموزی / ترسم این نُکته به تحقیق ندانی دانست
می بیاور که ننازد به گلِ باغِ جهان / هر که غارتگریِ بادِ خزانی دانست

حافظ این گوهرِ منظوم که از طبع انگیخت / ز اثرِ تربیتِ آصفِ ثانی دانست

شرح و تفسیر غزل شماره 48 دیوان حافظ شیرازی

شرح و تفسیر بیت یکم

صوفی از پرتو می رازِ نهانی دانست / گوهرِ هر کس از این لعل توانی دانست

صوفی از صفا و ضیاء مِی اسرار نهانی را دریافت .

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

یعنی مِی اشعه انداخت و احوال اسراری که مخفی بود از اشعه و پرتو آن ظاهر و هویدا گشت . می توانی گوهرِ هر کس را از این لعل بشناسی . زیرا مشهور است که شراب گوهرِ هر کس را آشکار می سازد . [ پرتو = نور ، اثر هر چیز را پرتو گویند / لعل = در اینجا یعنی مِی ]

شرح و تفسیر بیت دوم

قدرِ مجموعۀ گل مرغِ سحر داند و بس / که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست

قدرِ مجموعۀ گل را فقط بلبل می داند و غیر از بلبل ، مرغ دیگر نمی داند . زیرا هر کس که یک ورق درس خواند ، معنی دان نمی شود پس هر مرغی که ناله و فغان بکند قدرِ گل را نمی داند .

شرح و تفسیر بیت سوم

عرضه کردم دو جهان بر دلِ کار افتاده / به جز از عشقِ تو باقی همه فانی دانست

هر دو عالم را به دلِ مُجَرَبم عرضه کردم . فقط عشق تو را باقی دانست و سایر چیزها را تماماََ فانی خواند . [ کار افتاده = تجربه دیده ، مجرب ]

شرح و تفسیر بیت چهارم

آن شد اکنون که ز ابنایِ عوام اندیشم / محتسب نیز در این عیش نهانی دانست

آن اعتبار گذشت که از مردم و یا تشنیع و تمسخر مردم پروا داشته باشم . یعنی به واسطۀ ترس از طعن و سرزنش مردم عیش خود را قطع نمایم . زیرا محتسب هم از وجود یک عیش نهانی که در اثر عدم مبالات از مردم به آدم دست می دهد با خبر گشته است ، یا خودِ محتسب هم از عیش نهانی من آگاه است . [ شد = رفت / ابناء = پسران / اندیشم = در اینجا به معنای مبالات و پروا تعبیر می شود ]

شرح و تفسیر بیت پنجم

دلبر آسایشِ ما مصلحتِ وقت ندید / ور نه از جانبِ ما دل نگرانی دانست

دلبر آسایش و صفای ما را مناسب وقت ندید . یعنی آسایش و راحت ما را به تأخیر انداخت و گرنه از طرف ما انتظار و انجذاب و میل خاطر را نسبت به خود می داند . یعنی می داند که ما طالب و راغب وصلِ او هستیم اما تأمینِ آسایش ما را مناسب و مقتضای حال ندید ، از آن جهت تأخیر کرد و اهمال نمود .

شرح و تفسیر بیت ششم

سنگ و گل را کُند از یُمنِ نظر لعل و عقیق / هر که قدرِ نفسِ باد یمانی دانست

هر کس که نَفَسِ بادِ یمانی را بداند . سنگ و خاک را به یُمنِ التفات لعل و عقیق کند . یعنی هر کس قدرِ معنایی که این حدیثِ شریف بدان اشاره می کند بداند . سنگ و خاک را به یُمنِ التفات لعل و عقیق کند . حاصل کلام: کسی که به حضرت اویس قرنی محبت کرد و یا مطلقاََ قدرِ اولیاء را دانست و نیز کسی که به اهل الله محبت نموده و قدرِ آن ها را بداند به سلک آن ها منسلک گردد و سنگ و خاک را لعل و عقیق کند عجیب نیست . [ باد یمانی = این عبارت تلمیح است به حدیث مشهور که پیامبر (ص) فرموده است و اشاره ای است به آمدن اویس قرنی پس از چندین سال ]

شرح و تفسیر بیت هفتم

ای که از دفترِ عقل آیتِ عشق آموزی / ترسم این نُکته به تحقیق ندانی دانست

ای کسی که از دفتر عقل آیت عشق می آموزی . یعنی می خواهی با دلائل عقلی به مرتبۀ عشق واصل شوی و یا آرزو داری با ادلّه عقلیه و براهینِ نقلیه درس عشق بیاموزی . می ترسم که قادر نشوی این نکتۀ عشق را به معنای حقیقی آن دریابی . زیرا که عقل و عشق از اضدادند و لازمۀ آموختن حقیقی آن سلب عقل است و غیر از آموختن نفس است .

شرح و تفسیر بیت هشتم

می بیاور که ننازد به گلِ باغِ جهان / هر که غارتگریِ بادِ خزانی دانست

مِی بیار که هر کس از یغماگری باد خزان خبردار شد . هرگز به گلِ باغ جهان فخر نکند . یعنی کسی که از فنا و زوال دنیا آگاه باشد به اموال و اسباب آن فخر نمی کند . [ ناز = فخر / ننازد = فخر نکند / غارتگری = یغماگری ]

شرح و تفسیر بیت نهم

حافظ این گوهرِ منظوم که از طبع انگیخت / ز اثرِ تربیتِ آصفِ ثانی دانست

این گوهرِ منظوم یعنی این اشعاری که حافظ از طبع خود اخراج و اظهار نموده است . همه را در اثر تربیت آصف ثانی می داند یعنی در اثرِ توجه و تربیت قوام الدین حسن به اینگونه گوهرِ منظوم مالک شده است. [ گوهر منظوم = منظور اشعار خواجه است / آصف ثانی = مراد قوام الدین حسن است که مربی خواجه بوده و در اشعار حافظ هر جا که ذکر آصف ثانی و یا آصف ، بیاید منظور همان قوام الدین حسن است. ]

کد خبر: 1196685 برچسب‌ها فال حافظ

منبع: ایسکانیوز

کلیدواژه: فال حافظ شرح و تفسیر بیت یعنی م

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.iscanews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسکانیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۶۱۴۲۶۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

کمال نامه ی مستان حیدری / امیرالمؤمنین در شعر خواجوی کرمانی

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب، طاهره تهرانی: کمال‌الدین ابوالعطا محمود بن علی بن محمود مرشدی کرمانی که «نخلبند شُعرا» و «خلاّق‌المعانی» و «ملک‌الفُضَلا» نیز خوانده می‌شده، عارف بزرگ و شاعر استاد ایران در قرن هشتم هجری و متولد سال ۶۸۹ هجری قمری است. تخلص او در همه شعرهایش «خواجو» است که از باب تحبیب، مصغر خواجه است.

دوران کودکی و جوانی

او فرزند خانواده‌ای بزرگ در کرمان بود، دوران کودکی را در همان شهر ماند و سپس سفرهای طولانی خود را به حجاز و شام و بیت‌المقدس و عراق عجم و عراق عرب و مصر و بعضی از بندرهای خلیج‌فارس آغاز کرد، بهره او از این سفرها تجارب زیاد و توشه‌های بسیار از دانش بود.

سال‌های سفر و گشت و بازگشت

خواجو مدتی در بغداد اقامت داشت و در سال ۷۳۶ به ایران بازگشت، اما ممدوحش ابوسعید بهادرخان کشته شده بود و غیاث‌الدین محمد هم مدتی، پس از ورود خواجو به‌دست مخالفانش به قتل رسید. و خواجو سلطانیه بی‌سلطان را لایق اقامت ندید:

از آن خواجو ازین منزل سفر کرد

که سلطانیه بی‌سلطان نخواهد

سپس به اصفهان و از آنجا به کرمان و فارس سفر کرد و در پناه خاندان اینجو، علی‌الخصوص در سایه لطف و عنایت شاه شیخ ابواسحق زندگی کرد، هرچند که روابطش با امیر مبارزالدین رقیب او نیز خوب بود.

حافظ و خواجوی کرمانی

حافظ مشهورترین هم‌عصر خواجو است، و چون به سال و تجربه شاعری خواجو بر او مقدم بود، در مدتی که مقیم شیراز بود مانند دوستی که سِمَت رهبر و استاد هم داشته باشد بر اندیشه حافظ تأثیر گذاشت؛ و به‌همین دلیل در دیوان حافظ بیت‌های زیادی به تقلید یا به استقبال از غزل‌های خواجو می‌بینیم، در بسیاری موارد هم در معنی و لفظ از او اقتباس کرده است. البته که حافظ ابیات و مصراع‌های زیادی هم از سعدی به کار برده، چنانچه در بیتی منسوب به حافظ به هر دو اشاره شده:

استاد سخن سعدی ست پیش همه کس اما

دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو

شیوه سخن سرایی

مضامین عرفانی در غزلیات او بسیار زیاد است، و همچنین مبارزه با زهد و ریا و بی‌اعتباری دنیا و مافیها نیز در شعر او پرتکرار است؛ ضمن اینکه با زبان طنز و هزل به انتقادات اجتماعی از شرایط ادیان و ریاکاران در آن روزگار پرداخته است. او به سبک سنایی غزل‌سرایی می‌کرده و در مثنوی، فردوسی را الگوی خود داشته؛ در ریاضیات طب و نجوم هم صاحب نظر بوده است.

در دیوان اشعار او به سبک باقی شعرای آن عصر در منقبت و مدح پیامبر و خلفا اشعاری هست، اما او در دو شعر به صورت جداگانه امیرالمؤمنین علی علیه السلام و در شعری دیگر چهارده معصوم را مدح کرده و به آنها متوسل شده است که به اختصار به آنها می‌پردازیم. نخست ابیاتی از قصیده منقبت حضرت علی (ع):

وجه برات شام بر اختر نوشته اند

و اموال زنگ بر شه خاور نوشته اند

مستوفیان خسرو کشور گشای هند

بر باختر مواجب لشکر نوشته اند

در باب ظلمت آنچه خضِر نقل کرده است

بر گرد بارگاه سکندر نوشته اند

دیوانیان عالم علوی به مُشک ناب

واللیل بر حواشی دفتر نوشته اند

کتابیان رقعه نویسِ سوادِ شام

والنَّجم برِ صحایف اختر نوشته اند

دانی که چیست اینکه خطیبان آسمان

برطرف هفت پایه‌ی منبر نوشته اند؟

یک نکته از مکارم اخلاق مرتضیست

کانرا برین کتابه به عنبر نوشته اند

در معنیِ فضیلتِ داماد مصطفی

پیران هفت زاویه، محضر نوشته اند

منظومه‌ی محبت زهرا و آل او

بر خاطر کواکبِ ازهر نوشته اند

دوشیزگان پرده نشین حریم قدس

نام بتول، بر سر معجر نوشته اند

انجم، کلام مرتضوی را ز راه یُمن

برگرد این رواقِ مدوّر نوشته اند

بر هفت هیکلِ فلکی هر دعا که هست

آن از زبان صاحب قنبر نوشته اند

رمزی که در مطاوی طومار کبریاست

بر نام اهل بیت پیمبر نوشته اند

از دست و پنجه اسدالله کنایتی‌ست

حرفی که بر جبینِ غضنفر نوشته اند

نامش نگر که قلعه نشینان موسوی

مهر گشاد بر در خیبر نوشته اند

نعتش نظاره کن که رهابین عیسوی

بهر شرف بر افسر قیصر نوشته اند

القاب عالیش ز پی اکتساب قدر

بر سقف چار صفّه ی شش در نوشته اند

ابیاتِ شوقِ آنکه نبی را برادرست

اجرام بر روانِ چو آذر نوشته اند

لشکرکشان عالمِ جان، نام دُلدُلش

بر کوهه های زین تکاور نوشته اند

صنعت گران چرخ، به زر وصفِ ذوالفقار

بر تیغ خور نوشته و در خور نوشته اند

ذکر غبارِ درگه آن میر هاشمی

شاهان سرفراز بر افسر نوشته اند

در گوش ما مدایح شبّیر خوانده اند

بر جان ما مناقب شبّر نوشته اند

اشعار من که مادح اولاد حیدرم

هم بحر مشق کرده و هم بر نوشته اند

شادم بدین که بر صفحات عقیدتم

شرح خلوص آن شه صفدر نوشته اند

خواجو کمال نامه‌ی مستان حیدری

بر جان عارفان قلندر نوشته اند...

در قصیده هفتاد بیتی از بخش بدایع الجمال دیوان اشعار خواجو این ابیات در منقبت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام آمده است:

سالکِ دل یافته نکهتِ روح القدس

چون نبیِ یثربی، بوی اویس قرن

انوری خاوری، از سر صدق و صفا

ورد زبان ساخته مَحمِدَتِ بوالحسن

قاضی دین رسول، خازن گنج بتول

قامع کیش هبل، ماحی نقش وثن

خون شفق در کنار، چرخ به سوگ حسین

دود غشق در جگر، دهر به داغ حسن

چون برسیدی بحال دم مزن از قیل و قال

چون بگذشتی ز قال بیش مگو ما و من

تا نکنی ورد خویش، ذکر شه اولیا

از ورق خاطرت محو نگردد مِحَن

شیردلِ لافتی، شیر خدا مرتضی

حیدر خیبر گشا صفدر عنتر فکن

ناصب رایات علم، شارح آیات حق

واسطه‌ی کاف و نون، کاشف سرّ و علن

شاه ولایت پناه، میر ملایک سپاه

کهف مکین و مکان، زین زمین و زمان

مرغ سلونی صفیر، بحر خلیلی گهر

تازی دُلدُل سوار، مکّی قدسی سنن

ازهر زهرا حرم، گوهر دریا کرم

روح مسیحا شیَم، خضر سکندر فطن

مکتب دین را ادیب، راه خدا را دلیل

فلک ملل را خطیب، شاه رسل را ختن

گفته ز تعظیم شأن، مَحمِدَتش مصطفی

خوانده ز فرط جلال، منقبتش ذو المنن

نعل سم دلدلش تاج سر فرقدین

خاک ره قنبرش سرمه چشم پرن

سبحه طرازان قدس، در حرمش معتکف

قلعه گشایان چرخ، بر علمش مفتتن

دست مده جز بدو، تا نشوی پایمال

فتنه مشو جز بر او، تا بره‌ی از فتن

جان ثنا خوان من، تا ابد از مدحتش

باز نیاید چو مرغ، از گل و برگ سمن

در ره مهرش فلک، مشوره با من کند

زانک بود مستشار، نزد خرد مؤتمن

چون ببرم از جهان، حسرت آل رسول

روز جزا در برم، سوخته بینی کفن

ترکیب بند خواجو در منقبت حضرت رسول و ائمه اطهار نیز بسیار مفصل و خواندنی است:

به نوک خامه‌ی صورت گشای کن فیکون

که بست در شکن کاف تاب طره نون

حروف مصحف مجدش منزه از کم و کیف

سطور لوح جلالش مقدس از چه و چون

چو صفر هیچ بود در ازای قدرت او

هر آنچه در قلم آید ز لوح بوقلمون

به حکم اوست که ضحّاک صبح کشور گیر

دهد به مهر دُرفشان درفش افریدون

بنات غیب ز بهر نظاره‌ی صنعش

سر از دریچه‌ی ابداع می‌کنند برون

فلک به چرخ درآید چو نام او شنود

ملک سجود کند چون کلام او شنود

به ماه روی شب افروز الذی اَسری

که یافت مشتری از مهر او عُلُّو بها

گشوده دیده ی ما زاغ در جهانِ اَبیت

فکنده تختِ دنی در مکان او اَدنی

کشیده رختِ لعُمرک به خیمه‌ی لَولاک

چشیده نُزل فاَوحی ز خوانِ ما اوحی

به عکس روی چو مه، صبح طیبه و یثرب

به چین زلف سیه، شام مکّه و بطحا

نداده بی نظرش اختران به کعبه شرف

ندیده بی قدمش رهروان ز مَروه صفا

ز نور معجز او اقتباس کرده کلیم

ز خوان دعوت او چاشت خورده ابراهیم

بدان امیر که شد شاه چرخ چاکر او

نمونه ای‌ست مه نو ز نعل استر او

ز تختگاه سَلوُنی از آن علم بفراخت

که بود مملکت لَو کشف مسخّر او

به حکم قاطع کشور گشای مصطفوی

نبی مدینه‌ی علم آمد و علی در او

هلال شامی اَبرَش سوار قلعه نشین

شده ست حلقه به گوش غلام قنبر او

چو کعبه مولد او گشت از آن سبب شب و روز

کنند خلق جهان سجده در برابر او

گدای درگه او شو که شاه مردان اوست

پلنگ بیشه‌ی اسلام و شیر یزدان اوست

در ادامه در هر بند از حضرت زهرا سلام الله علیها تا امام حسن عسکری علیه السلام را نام برده و سپس به ذکر حضرت حجت بن الحسن می‌پردازد:

به مقدم خلف منتظر امام همام

مسیح خضر قدوم و خلیل کعبه مقام

شُعَیب مدین تحقیق، حجت القائم

عزیز مصر هدی، مهدی سپهر غلام

خطیب خطه افلاک، منهی ملکوت

ادیب مکتب اقطاب، محیی اسلام

شه ممالک صاحب الزمان که زمان

به دست رایض طوعش سپرده است زمام

به انتظار وصول طلیعتش خورشید

زند درفش دُرفشنده صبحدم بر بام

نه در ولایت او در خورست رایت ریب

نه با امامت او لایق ست آیت عیب

که شمع جان من از نور حق منور باد

دماغ من ز نسیم خرد معطر باد

مرا که مالک ملک ملوک معرفتم

جهان معرفت و ملک دین مسخّر باد

دلم که مهر زند آل زر بر احکامش

فدای حکم جهانگیر آل حیدر باد

ضمیر روشن خواجو که شمع انجمن است

چراغ خلوتیان رواق شش درباد

روان او که شد از آب زندگی سیراب

رهین منت ساقیِّ حوضِ کوثر باد

در آن نفس که بود مرغ روح در پرواز

مباد جز به رخ اهل بیت چشمش باز

در رباعی دیگری نیز به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها اشاره می‌کند:

آن شاه که شهر علم را آمد در

پشت سپه و ابنِ عَمِ پیغمبر

شاه شهدا، میر نجف، جفت بتول

داماد رسول و شیر یزدان، حیدر

دیگر آثار خواجو عبارت اند از خمسه خواجو یا پنج مثنوی همای و همایون، گل و نوروز، روضة الانوار، کمال‌نامه و گوهرنامه؛ رساله‌ی البادیه؛ رساله‌ی سبع المثانی؛ رساله‌ی مناظره شمس و سحاب.

آرمیده در تنگه الله اکبر

سرانجام در سال ۷۵۲ هجری قمری در شیراز از دنیا رفت و بدنش را در تنگ الله‌اکبر شیراز (نزدیک دروازه قرآن) به خاک سپردند.

کد خبر 6091788 طاهره تهرانی

دیگر خبرها

  • فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (12 اردیبهشت)
  • پیرمغان را با صدای علیرضا عصار و با شعر حافظ بشنوید
  • مرکز رصد فرهنگی کشور: ۶۵ درصد از مردم در خانه دیوان حافظ دارند
  • چرا هنوز با موجودات فضایی ارتباط برقرار نکرده‌ایم؟
  • کمال نامه ی مستان حیدری / امیرالمؤمنین در شعر خواجوی کرمانی
  • تفال به حافظ سه شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳؛ مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند...
  • فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (11 اردیبهشت)
  • فال حافظ امروز سه‌شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ با معنی و تفسیر
  • اولین تصاویر تلسکوپ فضایی اینشتین پروب چین منتشر شد
  • نخستین تصاویر اشعه‌ایکس از کاوشگر چشم‌خرچنگی